loading...
عشق برتر
♥parnia♥ بازدید : 112 جمعه 21 شهریور 1393 نظرات (3)

سلام

امروز روز اوله این وبمه

میخوام براتون بگم چجوری منو فرزاد باهم آشنا شدیم

 

 ********************************************************

اواسط بهمن ماهه ساله 86 ی چند روز مونده بود ب ولنتاین یکی بهم اس داد،قشنگ یادمه متنش.

پیشاپیش ولنتاینو تبریک گفته بود

 جواب ندادم اصن پیگیرش نشدم

دو سه روز بعد دوباره اس داد 

منم گفتم شما؟

دیدم هی زنگ میزنه منم زرتی قطع میکردم خخخ

بعدش دوباره همون خط بهم اس داد ک ببخشید گوشیه دوستم خراب شده

میخواسته با گوشیه من ب دوست دخترش اس بده اشتباهی ب شما داد شرمنده

حالا این کی بود همون فرزادیه خودم خخخ

ینی این عشقو مدیونه دوستشو دوست دخترش هستیم خخخ

دیگه بقیشم ک ....

اوایل دوستیمون بود چن روز بعدشم ولنتاین بود زیاد بهم محل نمیزاشتیم خخخ

جالب اینجا بود ک تلفنی حرف نمیزدیم فقط اس میدادیم

ی همچین اسکولایی بودیم خخخ

البته ی چن روز بعد تلفنی حرف زدیم اول اون زنگ زد

همون سوالای همیشگی اهل کجاییو سنو اینا

فهمیدم اهله ی شهر دیگس 26سالش بود اون موقع

کارمنده نظام مهندسیه شهر بم بود از خونوادشم خیلی دور بود

حالا اینارو ولش بگو دفعه ی اول ک اومد شهرمون چطور شد؟خخخ

خرداد سال 87 دقیقا روزایی ک امتحان داشتم فرزاد اومد شهرمون ینی 5ماه بعده آشناییمون

دلشوره ی خیلی بدی داشتم چون تو اون 5 ماه خیلی بهش وابسته شده بودم 

هی میگفتم خدایا اگه نپسندید چیکار کنم اگه گفت زشتی چیکار کنم؟

قبلش باهاش حرف زدم گفتم اگه نپسندیدی از همون راهی ک اومدی برو اصن طرف من نیا

گفت پرنیا من تورو واسه قیافت نمیخوام برای خودت میخوام اخلاقت مهمه

گفت حالا تو اگه نپسندیدی چیکار کنیم

گفتم برای من قیافه مهم نیست هرجور باشی میخوامت

واااااااااااااااااای وقتی از بم راه افتاد بیاد شهرمون من از دلشوره مردمو زنده شدم

تو راه ک بود بهش گفتم برگرد نمیخوام ببینمت ینی دلشوره تا این حد خخخ

یادمه از دلشوره نخوابیدم هی فکر میکردم ک فردا چیکار کنم چی میشه

صبح شد ساعته 10نیم اینا رسید 

منم تو میدونی ک بهش گفته بودم منتظرش بودم سرم سوت میکشید خخخ

بهم زنگ زد کجایی چی پوشیدی چ رنگیه

منم شیطون گفتم اول تو بگو ببینمت اگه بهت میخورم بگم چ رنگیه لباسم

گفت دیوونه بگو میدونم تو از من خوشگلتری

گفت خیله خب من اول میگم خخخ

پیراهنه سفید تنمه شلواره مشکی ساکمم دستمه

من هی اینورو نگا کردم هی اونور نگا کردم بالاخره پیداش کردمممممممممم خخخ

گفتم دیدمت خیلی خوشگلی خخخ

گفت زهرمار درد بگو ببینمت

منم ب دروغ گفتم ک لباسم این رنگیه و اینا

دیدم بیچاره هی میگرده دنبال اون رنگ مانتویی ک گفتم خخخ

اصن من مانتویی نیستم چادر سرم بود خخخ

گوشیمم گذاشته بود زیر چادرم صحبت میکردم ک نفهمه منم خخخ

گفت کو نیستی ک

دلم براش سوخت خخخ

گفتم الهی فدات شم شوخی کردم

 من کناره بانک تجارت وایسادم خخخ

سریع برگشت نگا کرد گفت روانی همون موقعی ک دروغ گفتی دیدمت ولی فک نمیکردم تو باشی خخخ

دستشو برام تکون داد

اومد پیشم

خیلی خجالت میکشیدیم از هم

تو چشام نگا نمیکرد

زمینو نگا کرد گفت خب حالا کجا بریم؟

منم گفتم اول میریم مسافرخونه وسایلتو بزار اونجا بعد میریم کافی شاپ.

از مسافرخونه ک اومد بیرون ی نایلکسه گنده دستش بود 

بهش گفتم توش چیه گفت هیچی

منم دیگه نپرسیدم رفتیم کافی شاپ

 تو کافی شاپ دقیقا رو ب روم نشست

مثه بید میلرزیدم

دستام ک قشنگ بندری میزد

گفت چته چقد دستات میلرزه نگران نباش

گفت دیوونه تو ک خیلی خوشگلی 

گفتم اوف خیلی خخخ

گفت بقران برای من قیافه مهم نیست زشتم بودی بازم میخواستم

اخلاقتو دوس دارم.

خلاصه کلی حرف زدیمو گفتیمو خندیدیم تا یکم یخمون  آب شد خخخ

بعد اینکه بستنی خوردیم یهویی از تو همون نایلکسه ی عروسکه خرسه سفید

بهم داد 

وااااای انقد نازه 

کلی خوشحال شدم

ی چن ساعتی پیش هم بودیم 

خیلی خوش گذشت

2.3 روز پیشم بود

شبه قبله رفتنش بهم اس میدادیم اون مسافرخونه بود منم تو خونمون

اصن دلم نمیومد ی قدم ازش جدا شم چ برسه ب اینکه بره ی شهر دیگه

میدونی چیه تا وقتی ک ندیده بودمش انقد دوسش نداشتم

ولی از وقتی ک دیدمش اصن حسو حالم ی جوریه

فرزادم دقیقا اینجوری بود

انقد گریه کردیم

التماس میکردم ک فرزادی نرو

گفت فک میکنی من بی خیالم بقران من بدترم نمیخوام از پیشت برم

میخوام تو شهری ک تو توش نفس میکشی باشم

ولی مرخصیم تموم شد چیکار کنم تو بگو

گفتم باشه برو

روزی ک میرفت غمگین ترین روز زندگیمون بود

حسه دلتنگیه خیلی خیلی بد

واسم دربست گرفت با چشای خیسش با بغض گفت برو خونه منم میرم ترمینال بهت زنگ میزنم

منم یسره از پشت شیشه ی تاکسی انقد نگاش کردمو گریه کردم ک ازون خیابون گذشتیم اونم هی برام دستشو تکون میداد هی اشکاشو پاک میکرد

زنگ زدم گفتم فرزاد نرو خواهش میکنم نرو

گفت نگوووووو پرنیا نگووووووو دیگه دارم روانی میشم

گفتم باشه ولش تو فقط ناراحت نشو

گفت من از ناراحتیه تو ناراحتم گفتم خیله خب ناراحت نیستم

خلاصه رفت

تا چن روز بیرون نمیرفتم حوصله کسیو نداشتم

دلم عطرشو میخواست دلم قیافشو میخواست

چن روز بعد گفت پرنیا معلوم نیست دیگه کی بیام کاش اونجا بودم پیشت بودم.

البته تو اون 3 سالو 6 ماهی ک باهام دوس بودیم کم و بیش میومد شهرمون مثلا هر 5.6 ماه

همیشم موقع رفتنش گریه پشت گریه هم اون هم من

یادمه ی بار بعده 1سال اومد خیلی خیلی حسه خوبی بود ک عمرمو بعده 1سال میبینم

انگار تازه متولد شده بودم

ی سال بعد آشناییمون درباره ی فرزاد ب مامانم گفتم

مامانمم دستش درد نکنه همون شبش ب بابام گفت خخخ

از اونجا بود ک داستان شروع شد

بابام راضی نشد ک نشد

فرزاد بهش زنگ زد صحبت کنه باهاش قطع میکرد

هر رو تو خونه دعوا سر اینکه تو چرا با ی آدمی ک نمیشناسیمو غریبه دوس شدی

میگفت من عمرا اگه بزارم تو بری ی شهر دیگه

نمیشناسیمشونو ازین حرفا

انقد یکدنده بود بابام

ی سال بعدش اومدن خواستگاری دقیقا زمستونه ساله 88 بود

بابام قبله خواستگاری ب مامانم گفت ک الکی بهشون میگم ک باشه میایم تحقیق ک مثلا ردشون کنه ،مامانم این حرفو ی سال بعد بهم گفتم!!!

ی سال از اولین خواستگاری گذشته بودو پدرو مادره فرزادم زنگ میزدن ک شما چرا جواب نمیدینو اینا

هر موقع ب ی بهونه ای ردش میکردن

ولی هیچوقت درک نکردن هیچوقت نپرسیدن تو نظرت چیه

عصبی شده بودم ب جز فرزاد با کسی حرف نمیزدم

حوصله نداشتم غذام معلوم نبود بیرون نمیرفتم یسره گریه میکردم دونه دونه خواستگارارو بدونه اینکه اسمشونو بدونم رد میکردم نا شکری میکردم

کساییو ک میدیدم ب عشقشون رسیدن حسودیم میشد حسرت میخوردم

بالاخره انقد اصرار کردم پافشاری کردم بابام راضی شد بریم تحقیق

زمستونه ساله 89 رفتیم تحقیق

ب بابام گفتم بدون من جایی نمیری

گفت چرا

گفتم تو راضی ب این ازدواج نیستی میری اونجا تحقیق میکنی 

میای ب دروغ میگی مثلا پسره همچین عیبی داره یا هر چی خخخ

گفت باشه بیا خودت ببین

آها اینم بگم ک ی روز بعده خواستگاری پدرم گوشیو ازم گرفت با چکش خوردش کرده بود

با گوشیه دوستم ب فرزاد خبر دادم اونم ب خونه ی یکی از دوستام برام با پست گوشی فرستاد 

ینی 1سال گوشی مخفی داشتم خخخ

چ دردسری بود این گوشی خخخ

تو راه ک میرفتیم شهره فرزاد اینا بابام هر پمپ بنزینی ک می ایستاد من میرفتم دستشوییه پمپه بنزینو ب فرزاد خبر میدادم ک الان مثلا این شهریم یا نزدیکه شهرتونیم خخخخخخ

میبینین ی همچین آدمیم من خخخ

خلاصه رفتیم شهرشون چون زبونشونو بلد نبودیم بابام اونجا ی همکار داشت اومد برامون حرفاشونو ترجمه میکرد خخخخخخخ

همه تعریف میکردن ک پسره خوبه خانوادش خوبنو اینا

بابامم ک کلش سوت میکشید این حرفارو میشنید منم خوشحال خخخخ

تو راهه برگشت بابام ی کلمه حرف نمیزد عصبی بود ابروهاش تو هم با سرعت هی سبقت میگرفت خخخ فک کن 12 ساعت راهو 9 ساعته اومدیم خخخ

اومدیم خونه بابام گفت حالا حالاها زنگ نمیزنم ک بیان

راستم میگفت چون ما زمستون 89رفتیم تحقیق

ولی بابام تیرماهه ساله 90 بهشون گفت بیان خواستگاری دوباره

این دفعه دیگه دید همه بهش میگن راضی شو دخترو پسر همو دوس دارن تو نمیتونی جلوشونو بگیریو ازین حرفا

ب مامانم گفت زنگ بزن بیان

ینی از خوشحالی مردیم منو فرزاد

بعده ی هفته دوباره اومدن خواستگاری

ن ببخشید بله برون خخخ

بابامم عصبانی 

البته حقم داشت نمیخواست برم ی شهره غریب پیش آدمایی ک حتی زبونشونو نمیفهمم

اینارو میدونم ولی دلم بدجور پیش فرزادم گیر کرده بود دسته خودم نبود

از نجابتش از آروم بودنش از اخلاقش از تیپش از مهربونیاش از حرفای بی ریاش از

بی کینه بودنش خوشم اومده بود میدونستم میتونه خوشبختم کنه

شب 90/4/3 اومدن خواستگاری بابامم رضایت خودشو اعلام کرد 

فردا صبحش رفتیم آزمایش،خونمون خورد

رفتیم حلقه خریدیم لباس اجاره کردم سفره عقد سفارش دادیم خلاصه کلی کار کردیم

همون شبش ینی90/4/4 بله رو گفتم

این بله گفتن برای منو فرزاد آرزو شده بود

ی جشنه کوچیک ی سفره عقد خوشگل تو خونه ی بابام

چ روزی بود

انگار منو فرزاد رویا میدیدم

اصن باورمون نمیشد

من ک بعد اینکه مهمونا رفتن ب فرزاد گفتم یکی بزن تو گوشم ببینم خوابم بیدارم

رویا میبینم حقیقته خخخ

بهترین روز زندگیم بود

چ روزایی بود روزای دوستیمون

تلخ بود ولی خوب بود

 

 

یـــــــــــــــــادشــــــــــ بخـــــــــــــــــیر 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 478
  • بازدید کلی : 1,510
  • کدهای اختصاصی